خانه امن خاطرات



بسم الله النور

 

22 ام اسفندماه (1398) بود که خانم دکتر (خواهرشوهر عزیزم؛ فوق تخصص غدد) بهمون گفتن؛ سرماخوردگی آقامحمد؛ کرونا ست. استراحت مطلق ، قرنطینه ی مطلق و مصرف گلاب و ذکر صلوات فراموش نشود. از اون شب ما قرنطینه شدیم. و از خونه در نرفتیم. حال همسرم خوب نبود. و من باورم نمی شد که کرونا اینقدر به ما نزدیک باشه. همسرم میخواستن به رسم سرماخوردگی های قبلی من و دخترم رو ببره خونه مامانم تا دخترم آسیب نبینه. اما من قبول نکردم. من نمی تونستم تو این شرایط ازشون جدا باشم و تنهاشون بذارم. کم کم استخوان درد به سراغ منم اومد. من باید در کمال آرامش خودمو کنترل می کردم، دارو رسانی به همسرم رو انجام می دادم تا گلوشون خشک نشه. مواظب دخترم می بودم تا به همسرم نزدیک نشه. آشپزی کنم و مواظب باشم؛ خونه ام مرتب و تمیز باشه. هرچی هم می خریم ضدعفونی بشه. 

خدا رحم کرد؛ روز دوم بعد از خواندن نماز صبح، و دارو دادن (جوشاندنی سرماخوردگی و دم کرده ی خاشیر) به همسرم، دم کرده ی خاکشیر خوردم و جلوی بخاری دراز کشیدم و رفتم زیر پتو. دو سه ساعتی خوابیدم. و و قتی بیدار شدم به لطف پروردگار یکتا، هیچ اثری از درد و ناراحتی در من نبود. الحمدلله رب العالمین. اما هشت روز تمام مثل یک زن قوی مراقب اوضاع بودم. و فقط شبها کمی می خوابیدم. تا فردا صبح که روزی دیگر شروع شود. الحمدلله روز هشتم همسرم خوب خوب شدن. الحمدلله. پس من میتوانستم دخترم را به ایشان بسپارم و کمی به خودم برسم. که البته ابتدا رفتم سراغ اتمام مانتوی خواهرم. 

29 ام اسفند که شب شد سفره هفت سین را چیدم و هرچه کم داشتم مامان مرضی (مادرشوهر عزیزم) برایم فرستادند. 

چقدر دلم تنگ است برای همه چیز و برای همه کس.

این روزها با همسرم در قرنطینه هستیم . نماز می خوانیم کتاب میخوانیم فیلم میبینیم وب گردی می کنیم و بزرگ شدن دخنتر عزیزمان را میبینیم و از شیرین کاری هایش سیر نمی شویم.

و امروز من به خاطر حس خوب وبلاگ نویسی و همچنین برای برنامه ریزی بهتر و درک مفیدتر از زمان اینجا هستم . در بلاگ بیان.

دختر گلم نازنین زینب


بسم الله النور

 

 

سال جدیدمون مبارک

امسال خونه نشین شدیم تو قرنطینه ایم 

خبری از رفت و آمد و دغدغه ی لباس نو و آجیل نیست

با داشته هامون با کتاب و با خانواده مون سال رو شروع می کنیم

یه شروع کاملا متفاوت

و ان شالله صلاح خداوند یکتا باشه ؛ سال مون با ظهور آقامون heartحضرت مهدی علیه السلامheart تموم بشه. 

آمین یا رب العالمین

 


بسم الله الرحمن الرحیم

 

یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.

 

به توکل نام اعظمت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

heartسال 1399 مبارکheart

 

ان شالله سال پر خیر و برکتی باشه برای همه مون

و

ان شالله با شادی و سلامتی و ثروت فراوان و

ایمان کامل به پروردگار تمومش کنیم.

آمین

 

به صفحه ی خاطرات روزانه ی من خوش آمدید

 


بسم الله النور

 

الهی کرونا نگیرید ولی اگر گرفتید لطفا و خواهشا بخور آویشن رو فراموش نکنید.

عالی عالی عالی

 

برای پیشگیری و درمان کرونا
 

مصرف آب و گلاب و صلوات بر محمد و آل محمد سه مرتبه در روز

بخور آویشن

مصرف مایعات گرم

مصرف سوپ و حریره

 

لازم است

 

 

 


بسم الله النور

 

دیشب بعد از خواب کردن نازنین زینب، ظرفهامو شستم آشپزخونه و حال رو مرتب کردم و مثل همیشه برای ناهار امروزم فکر کردم. دلتون نخواد ماهی گذاشتم بیرون. مادرشوهرم میگن ماهی نباید زیاد تو فریزر بمونه تا کهنه بشه. ماهی کهنه خوشمزه نیست. کم بگیرید و درست کنید. تموم هم شد دوباره بخرید. تا همیشه ماهی تازه و خوشمزه مصرف کنید. منم ماهی ها شستم. نمک و فلفل زدم و گذاشتم تو آبکش، تا به قول مامانم هم آب و یخش ازش خارج بشه و هم ساری اش کشیده بشه. کارهام رو که انجام دادم، شوق وبلاگ نذاشت بخوابم. باید مرتبش میکردم. تا صبح بیدار موندم. صبح یهو گلوم سوخت راستش ترسیدم. نکنه مریض شم. اگر مریض بشم کسی ندارم که مواظب خانواده ام باشه. سریع رفتم سراغ دم کرده ی خاکشیر و مصرف گلاب و صلوات بر محمد و آل محمد ( الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) . و بعد جلو بخاری خوابیدم و رفتم زیر پتو. تا قشنگ دم کنم و ویروس کشون راه بیاندازم. laugh   

دو سه ساعتی خوابیدم و دوباره بخور نعنا آویشن گرفتم تا باقی مونده ی ویروس ها رو هم بکشم. wink

البته می دونستم اگر خودمو به مریضی بزنم و به قولی وا بدم. دیگه افتادم. اما بچم گناه داشت. 

الحمدلله به خیر گذشت و خیلی خوب شدم. 

اما ناهار سرخ کردنی بود. نمیدونستم چه کنم. برنجمو دم کردم تو فکر ماهی ها بودم که بهو آقامحمد آمدن تو آشپزخانه و احوال پرسی کردن و در مورد ناهار پرسیدن. منم گفتم دوست دارید امروز شما ماهی رو سرخ کنید. ایشون هم کاری نداشتن و زحمت کشیدن به خوبی خوب ماهی ها رو سرخ کردن. خدا خیرشون بده. دلم شاد شد. ناهارمون دلتون نخواد و جاتون خالی باشه خیلی خیلی خوشمزه بود.

 

ادامه مطلب


بسم الله النور

 

در فضای مجازی خبری خوندم مبنی بر اینکه تا اواسط اردیبهشت این ویروس دست ساز خود به خودی محو و نابود می شود. حتما شما هم خوندید. اما میشه خواهش کنم خیلی خیالتون راحت نشه. و هنوزم در خانه بمانید و وقت تون رو با خانواده بگذرانید تا قطع کننده ی زنجیره ی انتقال کرونا باشید.

دلم برای پرستارهامون میسوزه. بندگان خدا خیلی وقته سر راحت بر زمین نذاشتن.
و یا حتی دلسیر با خانواده شون دیدنی نکردن.

گناه دارن بندگان خدا.

خواهش عاجزانه دارم که مواظب خودتون باشید. ممنونم.


بسم الله النور

 

22 ام اسفندماه (1398) بود که خانم دکتر (خواهرشوهر عزیزم؛ فوق تخصص غدد) بهمون گفتن؛ سرماخوردگی آقامحمد؛ کرونا ست. استراحت مطلق ، قرنطینه ی مطلق و مصرف گلاب و ذکر صلوات فراموش نشود. از اون شب ما قرنطینه شدیم. و از خونه در نرفتیم. حال همسرم خوب نبود. و من باورم نمی شد که کرونا اینقدر به ما نزدیک باشه. همسرم میخواستن به رسم سرماخوردگی های قبلی من و دخترم رو ببره خونه مامانم تا دخترم آسیب نبینه. اما من قبول نکردم. من نمی تونستم تو این شرایط ازشون جدا باشم و تنهاشون بذارم. کم کم استخوان درد به سراغ منم اومد. من باید در کمال آرامش خودمو کنترل می کردم، دارو رسانی به همسرم رو انجام می دادم تا گلوشون خشک نشه. مواظب دخترم می بودم تا به همسرم نزدیک نشه. آشپزی کنم و مواظب باشم؛ خونه ام مرتب و تمیز باشه. هرچی هم می خریم ضدعفونی بشه. 

خدا رحم کرد؛ روز دوم بعد از خواندن نماز صبح، و دارو دادن (جوشاندنی سرماخوردگی و دم کرده ی خاشیر) به همسرم، دم کرده ی خاکشیر خوردم و جلوی بخاری دراز کشیدم و رفتم زیر پتو. دو سه ساعتی خوابیدم. و و قتی بیدار شدم به لطف پروردگار یکتا، هیچ اثری از درد و ناراحتی در من نبود. الحمدلله رب العالمین. اما هشت روز تمام مثل یک زن قوی مراقب اوضاع بودم. و فقط شبها کمی می خوابیدم. تا فردا صبح که روزی دیگر شروع شود. الحمدلله روز هشتم همسرم خوب خوب شدن. الحمدلله. پس من میتوانستم دخترم را به ایشان بسپارم و کمی به خودم برسم. که البته ابتدا رفتم سراغ اتمام مانتوی خواهرم. 

29 ام اسفند که شب شد سفره هفت سین را چیدم و هرچه کم داشتم مامان مرضی (مادرشوهر عزیزم) برایم فرستادند. 

چقدر دلم تنگ است برای همه چیز و برای همه کس.

این روزها با همسرم در قرنطینه هستیم . نماز می خوانیم کتاب میخوانیم فیلم میبینیم وب گردی می کنیم و بزرگ شدن دخنتر عزیزمان را میبینیم و از شیرین کاری هایش سیر نمی شویم.

و امروز من به خاطر حس خوب وبلاگ نویسی و همچنین برای برنامه ریزی بهتر و درک مفیدتر از زمان اینجا هستم . در بلاگ بیان.

ادامه مطلب


هو الحی

 

خداوند اولین عیدی سال 1399 رو بهم داد.

دوست داشتم منم اونو به بندگانش و دوستای عزیزم هدیه بدم.

یه هدیه خوب و کاربردی.

که قطعا خوش تون میاد.

حتما خودم به خوبی می خونمش.

و مطلبی ازش منتشر می کنم. 

 

heartاینم هدیه ی خداوند مهربان به من

heart


هو الحی

 

در قسمت موضوعی قرار عاشقی ؛

قراره در مورد اموری که متعهد می شم برای مدت زمان مشخصی

اونا رو انجام بدم

می نویسم.

تا تعهدم به اندیشه ام و تمرکزم روی هدف اصلی ام بیشتر بشه.

توکل به خدا

 

 

اگر شما هم دوست دارید

در زندگی تون تغییرات بزرگی ایجاد کنید

heartلطفا با ما همراه باشیدheart

 

پ.ن: هر قرار در سه روز تمام باید اجرا بشود. 

و پس از آن قرار بعدی شروع می شود.

حال هر دو قرار باید تا مدت معینی اجرا شود.


هو الحی 

 

گل دخترم یکی 9 ماه در دلم تغذیه شده و به گفته ی قرآن دو تا دیگه 9 ماه باید شیر بخوره

که میشه تو رمضون

اما

میترسم بی حالی روزه نذاره تا بیشتر و بهتر به دخترم برسم.

از طرفی

الان بهترین موقع است چون آقامحمد خونه هستن و میتونن به من کمک کنن.

 

اگر خدای نکرده شبی بیدار موندن صبح نباید برن سرکار.

 

الان شرایط مناسب هستش.

توکل به خدا

ادامه مطلب


هوالحی

 

الهی کرونا نگیرید ولی اگر گرفتید لطفا و خواهشا بخور آویشن رو فراموش نکنید.

عالی عالی عالی

 

برای پیشگیری و درمان کرونا
 

مصرف آب و گلاب و صلوات بر محمد و آل محمد سه مرتبه در روز

بخور آویشن

مصرف مایعات گرم

مصرف سوپ و حریره

 

لازم است

 

 

 


هوالحی

 

دیشب بعد از خواب کردن نازنین زینب، ظرفهامو شستم آشپزخونه و حال رو مرتب کردم و مثل همیشه برای ناهار امروزم فکر کردم. دلتون نخواد ماهی گذاشتم بیرون. مادرشوهرم میگن ماهی نباید زیاد تو فریزر بمونه تا کهنه بشه. ماهی کهنه خوشمزه نیست. کم بگیرید و درست کنید. تموم هم شد دوباره بخرید. تا همیشه ماهی تازه و خوشمزه مصرف کنید. منم ماهی ها شستم. نمک و فلفل زدم و گذاشتم تو آبکش، تا به قول مامانم هم آب و یخش ازش خارج بشه و هم ساری اش کشیده بشه. کارهام رو که انجام دادم، شوق وبلاگ نذاشت بخوابم. باید مرتبش میکردم. تا صبح بیدار موندم. صبح یهو گلوم سوخت راستش ترسیدم. نکنه مریض شم. اگر مریض بشم کسی ندارم که مواظب خانواده ام باشه. سریع رفتم سراغ دم کرده ی خاکشیر و مصرف گلاب و صلوات بر محمد و آل محمد ( الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) . و بعد جلو بخاری خوابیدم و رفتم زیر پتو. تا قشنگ دم کنم و ویروس کشون راه بیاندازم. laugh   

دو سه ساعتی خوابیدم و دوباره بخور نعنا آویشن گرفتم تا باقی مونده ی ویروس ها رو هم بکشم. wink

البته می دونستم اگر خودمو به مریضی بزنم و به قولی وا بدم. دیگه افتادم. اما بچم گناه داشت. 

الحمدلله به خیر گذشت و خیلی خوب شدم. 

اما ناهار سرخ کردنی بود. نمیدونستم چه کنم. برنجمو دم کردم تو فکر ماهی ها بودم که بهو آقامحمد آمدن تو آشپزخانه و احوال پرسی کردن و در مورد ناهار پرسیدن. منم گفتم دوست دارید امروز شما ماهی رو سرخ کنید. ایشون هم کاری نداشتن و زحمت کشیدن به خوبی خوب ماهی ها رو سرخ کردن. خدا خیرشون بده. دلم شاد شد. ناهارمون دلتون نخواد و جاتون خالی باشه خیلی خیلی خوشمزه بود.

 

ادامه مطلب


هوالحی

 

در فضای مجازی خبری خوندم مبنی بر اینکه تا اواسط اردیبهشت این ویروس دست ساز خود به خودی محو و نابود می شود. حتما شما هم خوندید. اما میشه خواهش کنم خیلی خیالتون راحت نشه. و هنوزم در خانه بمانید و وقت تون رو با خانواده بگذرانید تا قطع کننده ی زنجیره ی انتقال کرونا باشید.

دلم برای پرستارهامون میسوزه. بندگان خدا خیلی وقته سر راحت بر زمین نذاشتن.
و یا حتی دلسیر با خانواده شون دیدنی نکردن.

گناه دارن بندگان خدا.

خواهش عاجزانه دارم که مواظب خودتون باشید. ممنونم.


هو الحی

 

خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست،


 و شنوای دعایم باش آنگاه که می‌خوانمت،


 و صدایم را بشنو گاهی که صدایت می کنم،


 و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می‌نمایم،


 همانا به سوی تو گریختم،


 و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم،


 به پاداشی که نزد توست امیدوارم،


 آنچه را که در درون دارم می‌دانی،


 بر حاجتم خبر داری،


 نهانم را می‌شناسی،


 کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ام بر تو پوشیده نیست،


 و آنچه که می‌خواهم به زبان آرم،


 و خواهش خویش را بازگو کنم 


و هم آنچه را که برای عاقبتم امید دارم


 بر تو پنهان نیست.


 همانا آنچه تقدیر نموده ای بر من ای آقای من

 

در آنچه که تا پایان عمر بر من فرود می‌آید

 

و از نهان و آشکارم جاری شده است،


 و تنها به دست توست.


 نه به دست غیر تو؛ فزونی و کاستی ام و سود و زیانم. 


خدایا! اگر محرومم کنی پس کیست آن که به من روزی دهد؟ 


و اگر خوارم سازی پس کیست آن که به من یاری رساند؟

 

 

پ.ن: همه ی چملات این مناجات زیبا؛ شیرین و دلنشین و تامل برانگیز هستن.

 

 


هوالحی

 

الهی کرونا نگیرید

ولی اگر گرفتید

لطفا و خواهشا بخور آویشن رو فراموش نکنید.

عالی عالی عالی

 

برای پیشگیری و درمان کرونا
 

مصرف آب و گلاب و صلوات بر محمد و آل محمد سه مرتبه در روز

بخور آویشن

مصرف مایعات گرم

مصرف سوپ و حریره

 

لازم است


هوالحی

 

22 ام اسفندماه (1398) بود که خانم دکتر (خواهرشوهر عزیزم؛ فوق تخصص غدد) بهمون گفتن؛ سرماخوردگی آقامحمد؛ کرونا ست. استراحت مطلق ، قرنطینه ی مطلق و مصرف گلاب و ذکر صلوات فراموش نشود. از اون شب ما قرنطینه شدیم. و از خونه در نرفتیم. حال همسرم خوب نبود. و من باورم نمی شد که کرونا اینقدر به ما نزدیک باشه. همسرم میخواستن به رسم سرماخوردگی های قبلی من و دخترم رو ببره خونه مامانم تا دخترم آسیب نبینه. اما من قبول نکردم. من نمی تونستم تو این شرایط ازشون جدا باشم و تنهاشون بذارم. کم کم استخوان درد به سراغ منم اومد. من باید در کمال آرامش خودمو کنترل می کردم، دارو رسانی به همسرم رو انجام می دادم تا گلوشون خشک نشه. مواظب دخترم می بودم تا به همسرم نزدیک نشه. آشپزی کنم و مواظب باشم؛ خونه ام مرتب و تمیز باشه. هرچی هم می خریم ضدعفونی بشه. 

خدا رحم کرد؛ روز دوم بعد از خواندن نماز صبح، و دارو دادن (جوشاندنی سرماخوردگی و دم کرده ی خاشیر) به همسرم، دم کرده ی خاکشیر خوردم و جلوی بخاری دراز کشیدم و رفتم زیر پتو. دو سه ساعتی خوابیدم. و و قتی بیدار شدم به لطف پروردگار یکتا، هیچ اثری از درد و ناراحتی در من نبود. الحمدلله رب العالمین. اما هشت روز تمام مثل یک زن قوی مراقب اوضاع بودم. و فقط شبها کمی می خوابیدم. تا فردا صبح که روزی دیگر شروع شود. الحمدلله روز هشتم همسرم خوب خوب شدن. الحمدلله. پس من میتوانستم دخترم را به ایشان بسپارم و کمی به خودم برسم. که البته ابتدا رفتم سراغ اتمام مانتوی خواهرم. 

29 ام اسفند که شب شد سفره هفت سین را چیدم و هرچه کم داشتم مامان مرضی (مادرشوهر عزیزم) برایم فرستادند. 

چقدر دلم تنگ است برای همه چیز و برای همه کس.

این روزها با همسرم در قرنطینه هستیم . نماز می خوانیم کتاب میخوانیم فیلم میبینیم وب گردی می کنیم و بزرگ شدن دخنتر عزیزمان را میبینیم و از شیرین کاری هایش سیر نمی شویم.

و امروز من به خاطر حس خوب وبلاگ نویسی و همچنین برای برنامه ریزی بهتر و درک مفیدتر از زمان اینجا هستم . در بلاگ بیان.

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها